جلوه های عرفانی دعا در صحیفه سجادیه
نويسنده:دکتر مهدی ابراهیمی
چکیده
الف- دعا در منظر عارفانه زیبا است. زیرا نفس دعا کردن مطلوب است و دعا تابع نتیجه نیست.
ب- دعا در نگاه عارفانه تابع اذن خداوند است و به همین دلیل دعا کردن لذت بخش است.
ج- دعا دارای مراتبی است که عبارتند از: دعای تاجرانه – دعا در مرتبه درک تجلی افعالی خداوند - دعادر مرتبه تجلی صفاتی خداوند و دعا در مرتبه تجلی ذاتی خداوند.
1. مقدمه
گفتگو با خداوند که میتواند شکلها و شیوههای متعددی را به خود اختصاص دهد، دعا و نیایش نام دارد که یکی از مهمترین جنبههای فرهنگ دینی است. یعنی همه ادیان الهی بر طبق فطرت انسانی به بحث دعا و نیایش پرداختهاند. در دین مبین اسلام نیز، دعا یکی از زمینههای ارتباط با خداست، و چون انسانها دارای مراتب مختلف هستند، دعا نیز دارای مراتب متفاوت خواهد بود. مراتب مختلف دعا در متون دینی نیز مورد توجه قرار گرفته است. صحیفه سجادیه در این زمینه یک منبع غنی است. لذت دعا و جلوههای زیبای آن در این مراتب متفاوت است. در این نوشتار به تبیین مراتب مختلف دعا و جایگاه زیبای آن از منظر عرفانی در ضمن مطالب زیر میپردازیم.
2. نگاههای مختلف به دعا
2. 1. نگاه فلسفی
2. 2. نگاه تجربه گرایانه
2. 3. نگاه عارفانه
امام سجاد(ع) خدا را حمد میکند بر اینکه خودش را به ما شناسانده و راه شکرگزاری را به ما آموخته است. «الحمدلله علی ما عرفنا من نفسه و الهمنا من شکره … » (6، ص:32) و در جای دیگر میفرمایند: «و انا یا الهی عبدک الذی امرته بالدعاء» (همان، ص:113). یعنی خدایا من بنده تو هستم که مرا به دعا امر کردهای.
مولوی در این زمینه حکایتی را نقل میکند:
آن یکــی عـاشق بـه پیش یـار خود
مـیشمـرد از خـدمت و از کار خـود
کـز بـرای تـو چنـیـن کـردم چنــان
تیـغها خـوردم در ایـن رزم و سنـان
مـال رفـت و زور رفـت و نــام رفــت
بـر مـن از عشقـت بـسی ناکام رفت
آنچـه او نوشیـده بـود از تـلـخ و درد
در حضــور او یکـایـک مــیشـمرد
...گفت معشوق این همه کردی و لیک
گـوش بـگشا پـهن و انـدر یاب نیک
کانچه اصلِ اصلِ عشق است و ولاست
آن نکردی آنچه کـردی فـرعهـاست
گفت آن عاشق بگو آن اصـل چیست؟
گفت اصلش مردنـست و نیستی است
ایـن هـمه کـردی نـمـردی زنــده ای
هـان بمیـر ار یــار جــان بـازنده ای
(11 / د 5/ 1242)
بنابراین در نگاه عارفانه به دعا، عاشق از فنای خود در مقابل معشوق لذت میبرد.
3. زیبایی دعا
این طلب در ما هم از ایجاد توست
رستن از بیداد یا رب داد توست
(11/ د 1/1241)
خداوند این اذن را در دعا به هر کسی نمیدهد. گاهی انسانهایی آن چنان غرق در نعمت میشوند که خدا را فراموش میکنند و مجال گفتن حتی یک یا الله را هم نمییابند. مولوی در مثنوی (همان/د3/190) به حکایتی اشاره میکند که مردی تحت تأثیر القای شیطانی از دعا کردن باز ایستاد:
آن یکی الله مـیگفتـی شبـی
تا که شیرین میشد از ذکرش لبی
گفت شیطان آخر ای بسیار گو
ایــن هـمـه الله را لبیـــک کـــو؟
و چون تحت تأثیر این وسوسه قرار گرفت، به او چنین خطاب شد که:
گفت هین از ذکر چون وامانـدهای
چون پشیمانی از آن کش خواندهای
گـفت لبیـکم نمـیآیــد جــواب
زان همـی تـرسـم که باشـم رد باب
گـفت آن الله تـو لبـیک مـاسـت و
آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست
حیـلههـا و چـارهجـویـیهـای تـو
جـذب مـا بـود و گـشاد ایـن پای تو
ترس و عشق تو کمند لطف مـاست
زیـر هـر یـا رب تـو لبیــکهــاست
جان جاهل زین دعا جز دور نیست
زانـکه یا رب گفتنـش دستـور نیست
بر دهان و بر لبش فقل است و بنـد
تـا ننــالــد بـا خــدا وقــت گـزنـد
داد مر فرعـون را صـد مـلک و مـال
تـا بـکـرد او دعــوی عــز جـــــلال
در همـه عمـرش نـدیـد او درد سـر
تـا ننـالـد سـوی حـق آن بـد گــهـر
در دعای ابوحمزه ثمالی از زبان امام سجاد(ع) (8، ص:266) در سحرهای ماه رمضان، همین زیبایی جلوهگری میکند و حضرت چنین با خدا نجوا میکند که: خدایا چه شده است که هرگاه با خود میگویم که آماده نماز شدهام و میخواهم با تو نجوا کنم و در پیشگاه تو بایستم، حالت خواب آلودگی بر من عارض میشود و در ادامه میفرماید: "و هر گاه با خود میگویم که میخواهم که درون را اصلاح کنم و به مجالس توبه بروم مشکلی پیش میآید که قدمهای من میلغزد. آیا اینها به خاطر این است که مرا از درگاه خود خود راندهای و لایق خدمت خود ندیدهای یا بر نعمتهای تو شاکر نبودهام و مرا محروم کردهای و یا این که دوست نداری که دعای مرا بشنوی و مرا دور کردهای؟"
در این جملات امام سجاد(ع) به خوبی، زیبایی اذن در دعا را به تصویر میکشند و چقدر زیبا در سحرهای ماه رمضان این زمزمه را بیان میکنند. در نگاه عارفانه به دعا، رابطه باید از طرف خدا تبیین شود. اگر گفتگو عاشقانه باشد و نیازمند اذن معشوق، بنابر این تعیین گفتگو از طرف انسان بی معنی خواهد بود. انسان نمیتواند برای خدا تعیین تکلیف کند و بر همین اساس دعاهای مأثور از ائمه(ع) موضوعیت پیدا میکند. یعنی در حقیقت ما به زبانی با خدا سخن میگوییم که اولیاء الله با آن سخن گفتهاند. مفاهیمیکه در ادعیه مأثوره است، اوج گفتگوی عاشقانه انسان با خداست، اهمیت دعاهای مأثوره از دو جنبه میتواند باشد:
3. 1. جنبه اول
یاد ده ما را سخنهای دقیق
تا تو را رحم آورد آن ای رفیق
هم دعا از تو اجابت هم ز تو
ایمنـی از تـو مهابـت هم ز تـو
(11/د 2/694)
3. 2. جنبه دوم
4. لذت دعا
ساقـی بـه نـور بـاده بـر افـروز جـام مـا
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
مـا در پیـالـه عـکس رخ یـار دیـدهایــم
ای بـی خبـر ز لـذت شـرب مـدام مـا
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبـت اسـت بـر جـریـده عـالم دوام ما
(3،ص: 49)
لذت بردن از دعا، یک امر شخصی است بنابراین تابع معرفت ما خواهد بود و کسی از دعا لذت میبرد که به آن اذن باور داشته باشد. بنابراین بعضی از اهل دل معتقدند که در سؤالی که خداوند از موسی(ع) میکند که: "و ما تلک بیمینک یا موسی – قال هی عصای اتوکؤعلیها و اهش بها علی غنمی و لی فیها مارب اخری" (طه/17). با همان عبارت اول که موسی گفت: "هی عصای"، جواب داده شد، اما شوق گفتگو با معشوق است که باعث ادامه سخن میشود.
همه جمال تو بینم چو چشم باز کنم
همـه شـراب تو نوشم چو لـب فراز کنم
حـرام دارم بـا مـردمـان سخـن گفتن
و چون حدیث تو آید ، سخن دراز کنم
(10، ص:355)
بنابراین دعا وقتی لذت بخش است که نفس گفتگو مطلوب باشد و نوعی حال دل با محبوب باشد.
حال دل با تو گفتنم هوس است
خبـر دل شنفتنـم هـوس است
شب قدری چنین عزیز و شریف
با تـو تا روز خفتنم هـوس است
ای صبـا امشبـم مــدد فـرمــا
که سحرگه شکفتنم هوس است
(3، ص: 25)
5. مراتب دعا
5. 1. دعای تاجرانه
آن گدا گوید خدا از بهر نان
متقی گوید خدا از عین جان
(11/د2/500)
وقتی خدا را از بهر نان بخوانیم، اگر حاجت ما بر آورده شود، خوشحال میشویم و کار ما با خدا تمام میشود و اگر حاجت بر آورده نشود، غمناک و گلهمند از او هستیم. حتی گاهی ما انسانها خود را به رخ خدا میکشیم و به اطاعت او میبالیم و خود را طلبکار میدانیم. این نگرش به دعا که قطعاً نگرش صحیحی نیست، در اکثر مردم وجود دارد و بیشتر مردم از دعا همین تلقی را دارند. آدابی که برای مردم در دعاها بیان میشود، بیشتر برای تصحیح این گونه دعاهاست که مردم در خواسته خود جانب تعدیل را رعایت کنند و ادب خواستن از خدا را فراموش نکنند. رعایت این آداب در دعا تا حدودی دعا را در این مرحله زیبا، وگر نه این گونه معامله کردن با خدا حسنی ندارد.
اگر انسان باور کند که آنچه خدا برای او میخواهد خیر است، به یک معنی از معاملهگری با او عبور میکند – امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه ثمالی میفرماید: "من این لی الخیر یا رب ولا یوجد الا من عندک … " (8، ص: 259) – این باور که نوعی ادب تعلیمی برای دعا است، انسان را از این مرحله عبور میدهد. علی(ع) در نامه به امام حسن(ع) میفرماید: "…تأخیر در اجابت دعا تو را مأیوس نگرداند، زیرا اولاً، بخشش به مقدار نیت انسان عطا میشود. ثانیاً، ممکن است تأخیر، پاداش بیشتر سایل باشد. ثالثاً، ممکن است بهتر از آنچه را خواستهای به تو عطا کند. رابعاً، ممکن است آنچه خواستهای، باعث هلاک تو باشد و چون خدا خیر تو را میخواهد آن را به تو نداده است..."(8،ص:302). همه این مضامین در سخن علی(ع) به منظور آماده کردن انسان برای عبور از مرحله دعای تاجرانه است که این گونه دعا بر محور نتیجه میچرخد. مولوی نیز بخشی از مضمون سخن علی(ع) را چنین بیان میکند که:
شکر حـق را کـان دعـا مردود شد
من زیان پنداشتم و آن سود شد
بس دعاها کان زیان است و هلاک
وز کـرم مـینشنـود یـزدان پاک
(11/د2/139)
امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه دعایی دارند که در هنگام مبتلا شدن به گرفتاری و یا بیماری میخواندند و میفرمایند: "خدایا من نمیدانم کدام حالت شایستهتر به شکر است. هنگام صحت که توان استفاده از روزی تو را دارم یا هنگام بیماری که وسیله رهایی من از گناهان است (6، ص: 110).
این فقرات نوعی ادب حاجت خواستن از خدا را بیان میکند.
5. 2. دعا در مرتبه تجلی افعالی خداوند
نعمت تحت الشعاع جاذبه صاحبخانه قرار میگیرد و رفتن به خانه و نشستن بر سر سفره بهانهای برای دیدار اوست.
طواف حاجیان دارم به گرد یار میگـردم بهانـه کــردهام نان را ولیکن مست خبازم
نه اخلاق سگان دارم نه بر مردار میگردم نه بر دینار میگردم که بر دیدار میگردم
(10/حرف م/53)
مولوی در مثنوی از زاویه دیگری هم به این بحث مینگرد:
هر که کارد قصد گندم باشدش
کـاه خـود انـدر تبـع میآیـدش
قصد کعبه کن چو وقت حج بُوَد
چون که رفتی مکه هم دیده شود
قصد، در معراج، دیـد دوست بود
در تبـع عـرش و ملائک هم نمود
(11/د 2/2222)
بیان خواسته های مادی در ادعیة مأثوره از ائمه طاهرین(ع) از همین باب است، یعنی آنها نمیخواهند با خدا معامله کنند اما خواسته مادی را در پرتو گفتگوی با او مطرح میکنند. امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه میگوید:
"اللهم اعطنی السعه فی الرزق و الامن فی الوطن و قره العین فی الاهل و المال و الولد و المقام فی نعمک عندی والصحه فی الجسم و القوه فی البدن..." (8، ص:273). با این دید خواسته مادی از خدا خواستن، زیبایی خاص خود را دارد؛ زیرا زیبایی مربوط به خواسته انسان نیست بلکه به نفس گفتگو است که در قالب آن خواسته مادی مطرح است و در حقیقت این گونه ادعیه نوعی ادب گفتگوی مادی را نیز به ما میآموزد که از خدا چه بخواهیم و چگونه بخواهیم. در تجلی افعالی فراز و نشیب در زندگی انسانی زیاد دیده میشود اما در همه آنها خدا دیده میشود.
الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
(3، ص: 17)
آسان نمودن عشق در ابتدا و مشکل دیدن آن در ادامه راه، نتیجه فراز و نشیب زندگی انسانی است. این فراز و نشیب باعث میشود که انسان در راه معبود، بر آورده نشدن حاجت خود را تحمل میکند و سختی آن را بپذیرد.
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خارمغیلان غم مخور
(همان، ص:213)
و نه تنها گاهی از این سرزنش غم به خود راه نمیدهد که آن را نوعی وفاداری میپندارد.
سحـر بلبـل حکایـت بـا صبـا کـرد
که حسن روی گل با ما چه ها کرد
از آن رنگ رخم خون در دل انداخت
و از آن گلشن به خـارم مبتلا کـرد
غـــلام همــــت آن نـازنینــــــم
کـه کـار خیـر بـی روی و ریـا کرد
(همان، ص:117)
و چنین است که انسان می تواند به مرتبه بعد قدم بگذارد.
امام سجاد(ع) آنگاه که حفظ سلامتی خود را از خدا میخواهد آن را مقید به عدم معصیت خدا میکنند. "و احفظنا من بین ایدینا و من خَلفنا و عن ایماننا و شمائلنا و من جمیع نواحینا حفظا عاصما من معصیتک، هادیا الی طاعتک..." (6، ص: 73). در تمام دعاهایی که در صحیفه سجادیه آمده این نکته مشهود است که هرگاه خواستهای از خداوند مطرح شده ارتباط آن خواسته با خدا هم مد نظر است یعنی هیچ چیزی به طور مطلق مورد حاجت نیست.
5. 3. دعا در مرتبه تجلی صفاتی
در مرتبه تجلی صفاتی، انسان از افعال عبور میکند و خدا را در قالب صفات میبیند. در این مرتبه، خداوند با صفات خود بر انسان متجلی میشود و نور صفاتی حق بر انسان میتابد. خدا را از قالب افعالی مثل رزاقیت و غفاریت بیرون میآورد و جمال و جلال و رحمت و امثال این صفات، بر او تجلی میافکند.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بـیخـود از شعشعه پـرتو ذاتم کردند
بـاده از جـام تـجـلی صفـاتـم دادنـــد
(3،ص:158)
کسی که از جام بادة صفاتی مینوشد، چنان مست میشود که جز نور صفاتی حق، نمیبیند. افعال حق در صفات حق محو میشود. یعنی خواستههای این فرد، دیگر متعلق به افعال خداوند نیست؛ بلکه نجوایش با صفات حق است. پس در این مرحله مفاهیم مادی از قاموس زندگی انسانی حذف میشود. آنچه به عنوان سختی وجود دارد در این مرحله رخت بر میبندد، تجلی صفاتی خدا همانند نوری است که از شبکههای متعدد با رنگهای مختلف بر انسان میتابد و او را خیره میکند. آنچه میبیند، همان نور است و اشیایی که در پرتو نور برای او روشن شدهاند، برای او اصالتی ندارند بر خلاف تجلی افعالی که در آنجا انسان با نور الهی عالم ماده را میبیند و در پرتو آن نور، خواستههای خود را از خداوند مطرح میکند:
بنـمای رخ کـه بـاغ و گلستانـم آرزوست
بگشای لب که قند فـراوانم آرزوست
ای آفتــاب حســن بـرون آ دمـی ز ابــر
کان چهره مشعشع تابـانـم آرزوست
آن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
آن ناز و باز و تندی دربـانم آرزوست
والله که شـهر بـی تـو مـرا حبس میشود
آوارگـی و کـوه و بـیابـانـم آرزوست
(10/حرف ف/441)
در این مسیر آنچه سختی است، به جان خریده میشود اما نه به عنوان اینکه سخت است، آن چنان که در تجلی افعالی گفته شد، بلکه آن رنج درد و سختی عیناً مطلوب اوست. یعنی در قاموس انسان در این مرحله چیزی به عنوان سختی و آسانی مطرح نیست. در این مرتبه، آن چنان لذت بخش است که انسان نمیتواند از آن دست بکشد. در دعای سحرهای ماه رمضان از قول امام باقر(ع) بخشی از گفتگو با خدا در مرحله تجلی صفاتی است: اللهم انی اسئلک من جمالک باجمله... اللهم انی اسئلک من نورک بانوره...(8، ص:257). یعنی در این جا سخن از تجلی صفاتی تا بدان حد است که صفت تفصیلی برای آن به کار میرود. قرار گرفتن انسان در مرحله تجلی صفاتی با نوعی آشفتگی و وله و مستی همراه میکند. "الهی و الهمنی ولها بذکرک الی ذکرک...". این مستی و وله در او زیاده طلبی عاشقانه ایجاد میکند: "الهی اقمنی فی اهل ولا تیک مقام من رجا الزیاده من محبتک... الهی و اجعلنی ممن نادیته فا جابک و لا حظته فصعق لجلالک..." (همان،ص: 224). در این دعا زیادت محبت از خدا خواسته میشود و نیز از او میخواهیم که با ندای او به حالت صعق افتاده باشیم.
امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه در فقرات زیادی خواستههایی از خدا مطرح میکنند که ارتباط بنده با خدا را در مرحله تجلی صفاتی تبیین میکند: "فرغ قلبی لمحبتک و اشغله بذکرک... و هب لی الانس بک و باولیائک و اهل طاعتک" (6، ص: 146) و در جای دیگری میفرمایند: "و اجعل یقینی افضل الیقین" (6، ص: 128) "و هب لنا یقینا صادقاً تکفینا به من معونة الطلب..."(همان، ص:197). پر واضح است که این خواستهها فراتر از مشاهده حق در تجلی افعالی است. رسیدن به درجه یقین و محبت الهی به انسان کمک میکند تا سیر و سلوک خود را به مرحله صفات الهی برساند و از لذت صفاتی بهرهمند گردد.
لذت چنین گفتگوهایی با خدا قابل وصف نیست. در بیان این مستی و آشفتگی است که عرفا از زبان رمز و تمثیل استفاده میکنند. الفاظی که در عالم ماده برای انسان شناخته شدهاند، رمزی به عالم معنی محسوب میشوند. به عنوان مثال: واژه رخ به عنوان تجلی صفات جمالیه الهی به صفت لطف است.
ای خوب رخ که پرده نشینی و بی حجاب
ای صــد هـــزار جـلوه گـر و بـــاز در نـقـاب
با عـاقـلان بگـو که رخ یـار ظاهــر اسـت
کاوش بس است این همه در جستوجوی دوست
(4، ص: 47)
و واژه زلف تجلی به صفت قهر و منع است.
سر زلفت به کناری زن و رخسار گشا
تا جهان محو شود خرقه کشد سوی فنا
(همان، ص: 43)
و از همین قبیل است واژههای ابرو، چشم، باده، شراب، می، مستی و … که فعلاً مجال پرداختن به آنها نیست.
همچنین در این مرحله است که حزن و خوف تبدیل به شادی میشود:
"الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون" (یونس/62).
جامی بنوش و بر در میخانه، شاد باش
در یاد آن فرشته که توفیق داد باش
گر تیـشهات نبـاشد تا کـوه بــر کنـی
فـرهاد باش درغم دلـدار و شاد باش
(همان، ص: 129)
مولوی نیز در همین زمینه قصه قابل توجهی را ذکر میکند که به داستان محتسب و مست مشهور است:
محتسب در نیمه شب جایی رسیـد
در بــن بـازار، مستـی خـفـتــــه دیــــد
گفت هان مستی چه خوردستی بگو؟
گفــت از آن خــوردم کـه هست انــدر سبو
گفت خود اندر سبو واگو که چیست؟
گفت از آن که خوردهام، گفت این خفی است
گفت آن چه خوردهای آن چیست آن؟
گـفـت آن چـه در سبـو مخفــی اســت آن
دور میشـد این سـؤال و ایـن جـواب
مـانــد چــون خـــر محتســب اندر خلاب
گـفت بـا او محتـسب هیـن آه کــن
مــست هــو هــو کــرد هنــگـام سخــــن
گفــت گفتـم آه کــن هـو مـیکنـی گ
فـــت مـــن شادم تـــو از غـــم مـیزنـی
آه از درد و غــــــم بیــــداری است
هــو هـوی مـــیکشــان از شــــادی است
(11/د2/2389)
5. 4. دعا در مرحله تجلی ذاتی
"الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظر ها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقة بعز قدسک..." (8، ص: 225).
امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه هنگام مناجات با خدا چنین عرضه میدارند که "اللهم اخلصت بانقطاعی الیک" "خدایا من خودم را با انقطاع از هر چه غیر از تو است برای تو خالص گردانیدهام". انقطاع واقعی همان مقام انقطاع از همه چیز غیر از ذات الهی است.
این مقام در حقیقت مقام عدم است و به طور کامل در اشعار عرفانی امام خمینی به این حقیقت اشاره شده است:
الا یا ایـها الساقی ز مـی پر ساز جامــم را
کـه از جـانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را
از آن میریز در جامم که جانم را فنا سازد
بـرون سازد زهستی هسته نیرنگ و دامم را
از آن میده که جانم را زقید خود رها سازد
بــه خـود گیرد زمامم را فرو ریزد مقامم را
از آن میده که در خلوتگه رندان بی حرمت
به هم کوبد سجودم را به هم ریزد قیامم را
به ساغر ختم کردم این عدم اندر عدم نامه
به پیر صومعه بر گو ببین حسن ختامم را
(4، ص:40)
در این مرحله، انسان سخن غیر از سخن حق نمیگوید، فقط خدا از زبان او سخن میگوید بنابراین گفتن او عین اجابت است.
آن دعای شیخ نی چون هر دعاست
فانی است و گفت او گفت خداست
چـون خـدا از خود سؤال و کد کند
پس دعـای خویش را چون رد کند
(11/د 5/2243)
در این مرحله است که گاهی انسان از دعا کردن خاموش میشود، اما نه آن خاموشی که از سر خستگی از گفتگو با معشوق باشد بلکه آن خاموشی که از سر جذبه در معشوق و شوق به او و محو در لقای او ایجاد شده باشد.
آن دگر قومیشناسم ز اولیاء
که دهانشان بسته باشد از دعا
(11/د3/1880)
در بعضی از روایات این مضمون وارد شده است که: "من شغله ذکری عن مسالتی اعطیته فوق ما اعطی السائلین" (9، ج: 4، ص:1674). کسی که یاد من او را از در خواست کردن باز دارد، بالاتر از آن چه به سائلین دادهام به او میدهم. ذکر یعنی یاد واقعی او که غرق شدن در حقیقت واقعی حق باشد، و این یعنی خاموشی از دعا به معنی عرفانی.
در یک جمع بندی فشرده از مجموعه مباحث گذشته چنین نتیجه میگیریم که مفهوم دعا یک مفهوم ثابت نیست بلکه دارای مراتب متفاوت است. جلوههای زیبایی شناختی دعا در این مراتب، متفاوت است. دعا در مرتبه درخواست تاجرانه، زیبایی ندارد و لذت بخش هم نیست اما در مراتب مختلف تجلی الهی اعم از فعلی و صفتی و ذاتی، دعا زیباست و لذت بخش و همه این مراتب در دعاها و مناجاتهای صحیفه سجادیه به بهترین نحو به چشم میخورد.
ماخذ
1- قرآن کریم
2- باربور، این، (1362)، علم و دین، ترجمه خرمشاهی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
3- حافظ، شمس الدین محمد، (1375)، دیوان، نسخه محمد قزوینی و قاسم غنی، مقدمه پژمان بختیاری، تهران: پیک فرهنگ.
4- خمینی، روح الله، (1381)، دیوان، تهران: نشر آثار امام خمینی.
5- سید رضی، (1378)، نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم.
6- سجاد (امام)، (1379)، صحیفه سجادیه، ترجمه فیض الاسلام قم: انتشارات فقیه، چاپ پنجم.
7- عطار نیشابوری، فرید الدین، (1380)، تذکره الاولیاء، تصحیح محمد استعلامی، تهران: انتشارات زوار، چاپ دوازدهم.
8- قمی، شیخ عباس، (1375)، مفاتیح الجنان، مشهد: انتشارات آستان قدس، چاپ سوم.
9- محمدی ری شهری، محمد، (1379)، میزان الحکمه، ترجمه حمید رضا شیخی، قم: دارالحدیث، چاپ دوم.
10- مولوی، جلال الدین، (1375)، کلیات شمس، مقدمه فروزانفر، تهران: انتشارات جاویدان، چاپ دوازدهم.
11- مولوی، جلال الدین، (1375)، مثنوی، تصحیح سروش، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
منبع: فصلنامه انديشه ديني ، شماره 13